منم کمترین بنده‌ی تو؛ تو شاهی خدا خونمو پات بریزه الهی کسی رو به غیر تو آقا ندارم دلم رو آوردم؛ بگم با تو هستم، به پات سر می‌ذارم من درد تو درمون من خشک تو بارون جان آقام ای جان آقام محاله که من از مسیرت جدا شم تو هرجا که باشی، محاله نباشم از اون‌شب که قرآن سر نیزه خوندی دل من نه تنها! همه عالمو پای عشقت نشوندی من قاری تو قرآن من ای وای تو ای جان جان آقام ای جان آقام نفس‌هام فدای مسیر عبورت تا زندم می‌خونم توو دستگاه نورت تو اونی که خورشید ازت نور می‌گیره من اونم که عمری به عشقت اسیره از این عشق می‌میره من بنده تو مولا من تشنه تو دریا جان آقام ای جان آقام جوونا رسیدن حریمت به یاری نذاشتن بگن که مدافع نداری گذشت اون روزا که نداشتی فدایی دیگه دنیا دیده، جوونا چی می‌خوان؛ شدن کربلایی من دل تو دلبر من سر تو سرور جان آقا ای جان آقا